دیروز 9 دی رونیا عسلی من دوماهه شد و دخترکم دو تا واکسن دو ماهگیش رو هم زد. من اولش نمیخواستم برم می خواستم بدم مامانم و نوش صدا ببرنش سر ایلیا همین کار و کردم چون دل دیدنش رو نداشتم اما بعد پشیمون شدم و با خودم گفتم خانوم خانوما دیگه بزرگ شدی این کارا یعنی چی. خلاصه با خوش صدا رفتیم اما موقعی که خانمه می خواست واکسن رونیا رو بزنه قیافه من و خوش صدا در حالیکه دوتایی پاهای رونیا رو گرفته بودیم دیدن داشت. هر دو عصبی کاملا سرمون رو برگردونده بودیم. کلا من از سر ابلیا هم با واکسن زدن بچه مشکل داشتم. بعدم که اومدیم خونه رونیا یه دو ساعتی خوابید بعد با جیغ و گریه از درد پاش بیدار شد که با استامینوفن اروم شد باز خواببد و دیگه ادیت نکرد. شکر خدا دیگه تا امروزم حالش خوبه.
رونیا تا 40 روزگیش خیلی خوب بود. شبا راحت می خوابید اما درست از شب چهل روزگیش شبا دل درد میگیره و بیتابی میکنه. شبای اول فقط کلافه بود و نمی خوابید اما یواش یواش دیگه کارش به گریه شدید رسیده. تقریبا یه نیم ساعت یه ساعتی گریه شدید میکنه. من سه روزه لبنیات رو حدف کردم. شربت کولیکید رو هم که جواب نمی داد گداشتم کنار و براش شربت گویپ میکسچر خارجی گرفتم خدا رو شکر دیشب اروم بود و گریه نکرد. البته امیدوارم تاتیر استامینوفنه نباشه و از این به بعد شبا درد نکشه و اروم بخوابه.
واسه همین بود که این مدت نتونستم بنویسم. چون شبا تا صبح رونیا بیدار بود. من دیگه صبح ها ایلیا رو که می فرستم مدرسه می گیرم با رونیا میخوابم تا ظهر که ایلیا میاد که دیگه پا میشم به ناهار و کارای خونه می رسم. بله دوستان دو بچه داشتن سختی خودش و داره من الان از چهل روزگی رونیا به این طرف شاید فقط در شبانه روز 4 یا 5 ساعت خوابیده باشم. البته همش فدای یه تار موی بچه هام.
دخترم شیرین شده وقتی جاش وباز می کنم حسابی سرحاله و کلی بازی میکنه و میخنده. عاشق خنده هاشم زبونش و میاره بیرون و کلی میخنده قیافش خیلی بامزه میشه.
قیافش که از روز اول خیلی شبیه ایلیا بود طوریکه من تو بیمارستان حس می کردم ایلیا تازه به دنیا اومده و بغلم خوابیده. روز به روزم بیشتر داره شبیه ایلیا میشه. من که خودم هیچ خواهری رو تا حالا اینقدر شبیه برادرش ندیدم. حالا تو پست بعد عکس نوزادی دوتاشون رو میزارم.
من برم که دخترکم بیدار شد.