یه جای دنج

لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

یه جای دنج

لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

چهارشنبه 30 مرداد

سلام . من اومدم بلاگ اسکای . اولا که تعریفش رو از همه شنیده بودم. بعدم اینکه این پرشین بلاگ دیگه خستم کرده بود. دلم نمیومد وبلاگ زیر گنبد کبودم رو همینطوری ول کنم به امان خدا. سالهاست که دارم اونجا می نویسم. حتی یه بارم که اسباب کشی کردم و آدرس وب رو عوض کردم کل وبلاگ رو انتقال دادم. اما این بار کل اون وبلاگ رو گذاشتم اونجا و اومدم اینجا. بدون اسباب و اثاثیه . با دست خالی . اما اشکال نداره . پرشین بلاگ دیگه شورش و در آورده بود. اکثرا نمی تونستن برام کامنت بزارن. خودم هم نمی تونم برای پرشینی ها کامنت بزارم اما برای بلاگ اسکای ها خیلی سریع. تا اینجای کار که ازش راضیم ایشالله که شماها هم ازش راضی باشید.

رمز و همون رمز قبلی گذاشتم. دیگه حال و حوصله رمز عوض کردن نداشتم راستش . 

.

من خوبم . پسرطلام خوبه . خوش صدا هم خوبه . دخملم هم خوبه . از اون موقعی که دیگه سه شنبه ها رو نمیام شرکت و درست وسط روزای کاریم استراحت می کنم خیلی برام اومدن به اداره راحت تر شده . ورم پاهام هم شدیدا کمتر شده . می گفتم همش از خستگیه و از اینکه همش پاهام آویزونه ولی بقیه می گفتن حتما نمک زیاد می خوری که خوب من نمی خوردم. الان شکر خدا هم کوفتگی و خستگی بدنم کمتر شده هم ورمم. فقط مشکل جدیدی که یه هفته ایه برام بوجود اومده و داره اذیتم میکنه و نگرانم کرده اینه که درست زیر سینه سمت چپم یه جاهایی فک کنم دور و ور معده یا شایدم خود معده نمی دونم کجاست دقیقا شدیدا وقتایی که به پهلوی چپ می خوابم درد می گیره و گاهی هم می سوزه . وقت دکترم هم پونزده شهریوره ولی امروز می خوام زنگ بزنم بهش بگم. فک کن طاق باز نتونی بخوابی و فقط مجبور باشی به پهلو بخوابی . بهترین حالت هم برای جنین خوابیدن به پهلوی چپ هستش . بعد من الان به پهلوی چپ هم نمی تونم بخاطر این دردی که میگم بخوابم و همش مجبورم به پهلوی راست بخوابم. سمت راست بدنم داغونه دیگه .

.

امروز وارد هفته 30 شدم و کمتر از 9 هفته تا اومدن نی نی مونده . لباس که زیاد براش خریدم و چیزی دیگه لازم نداره البته غیر از چند جفت جوراب که باید براش بخرم. یه دست لباس نوزادی سایز صفر بیشتر براش نخریدم که فک کنم یه دست دیگه لازمه که اونم باید براش بخرم. از یه طرفم میگم نکنه سایز صفر سریع کوچیکش بشه بزار سایز یک بخرم. موندم چیکار کنم.

به نظرتون یه دست سایز صفر براش کافیه ؟

دیگه خرید دیگه ای که مونده چند تا شیشه شیر و تشک تعویض و پستونک و شامپو و کرم و پودر بچس که اینا رو هم یه روز با خوش صدا باید بریم بخریم.

برای عوض کردن سرویس اتاق پسرطلا هم که می خواستم یه سرویس دیگه که کامل تر و کاربردی تر باشه هم فعلا دودل شدم. مامانم و خواهرای خوش صدا میگن اشتباه می کنی بزار دخترت سه سالش بشه بعد یه دفعه برو عوض کن و یه چیز خوب براشون بخر با دو تا تخت . الان هر چی بخری تختش به دردت نمی خوره و فقط جات رو می گیره . چون دختری که حالا تا چند سال پیش خودت می خوابه . حالا موندم چیکار کنم. دلم می خواست سرویس اتاق پسرطلا و خواهرش نو و جدید باشه ولی خوب نمی دونم چیکار کنم. حالا بازم باید فکر کنم و زودتر تصمیم بگیرم که اگه قراره سرویسشون رو عوض نکنم لااقل لباسای دختری رو از تو ساک در بیارم و بچینم تو کمد .

برای تخت نوزاد هم میخوام یه دونه از این ننویی ها که قابل حمل تو هر اتاقی هست رو بگیرم که هر جا خودمون نشستیم تخت رو هم ببریم نی نی رو بزاریم توش .

راستی با تشکر از همه دوستانی که لطف کردن و در مورد اسم نظر دادن اسم نی نی اگه ایشالله دوباره عوض نشه به احتمال خیلی زیاد همون رونیا شد. هم اینکه بیشتریا چه تو دوستای وبلاگی و چه تو خانواده نظرشون این بود که رونیا تک تر و قشنگ تره و هم اینکه رفتم فراوانی هر دو اسم رو تو سایت ثبت احوال نگاه کردم. سارینا فراوانیش 8800 تا بود و تو این چند سال اخیر آمار فراوانیش جزء 15 تا اسم اول بود. رونیا فراوانیش 700 تا بود و اصلا تو لیست 50 تا اسمی که بیشترین فراوانی رو داشتن نبود. خوب گذشته از قشنگی اسم و معنیش من برام مهم بود که اسم دخترم کم و تک باشه . وقتی با خودم فکر کردم که بعدن که بره مهد یا مدرسه چند تا از اسمش تو کلاسشون خواهد بود و معلم وقتی بگه سارینا چند تا سارینا دست بلند می کنن یه  جورایی از گذاشتن این اسم پشیمون شدم. اینه که تصمیم گرفتم یه جوری پسرطلا رو راضی کنم که خوب یه کم منطقی باهاش صحبت کردم و بعدم بهش گفتم ببین اگه اسم خواهرت رونیا باشه چقدر به اسم تو میاد ایلیا رونیا . پسر باجگیر عشق اسباب بازی و سی دی بازی منم به این شرط که امروز ببرمش و براش یه سی دی پلی استیش و یه اسباب بازی بخرم راضی شد که اسم خواهرش رونیا باشه . جالب اینجاست که اگه هر روز براش سی دی نخریم دیگه یه روز در میون و حتما می خریم براش . با این حال برای موضوعی که اینقدر براش مهم بود با یه سی دی و یه اسباب بازی کوتاه اومد. امیدوارم بعده ها تو مسائل مهم تر زندگی اینقده زود با هر چیزی کوتاه نیاد من و خوش صدا که مرده بودیم از خنده از دستش . خوش صدا هم خوشحال که دیدی بیشتریا هم از اسم رونیا که من انتخاب کرده بودم خوششون اومد. بچه زبونش دراز شده بود کلا .

فقط امیدوارم این بار دیگه عوض نشه که من اون وقت باید صورتم و شطرنجی کنم تو این وبلاگ .

شکر خدا شکر خدا شکر خدا اون وزنی که ماه های اول همش داشتم اضافه می کردم و دیگه اضافه نمی کنم. دیروز یکی از دوستام که از اون موقع که من باردار شدم من و ندیده بود اومد خونمون می گفت غیر از شکمت که یه کم بزرگ شده اصلا چاق نشدی . من و بگی اونقدر خوشحال شدم کلی بوسش کردم گفتم کلی بهم انرژی دادی .


خوب اینم از اولین پست تو این وبلاگ . یه جورایی راحت بود خوشم اومد مرسی صحرا جون که تشویقم کردی بیام اینجا. حالا منم از همین جا همه شماها رو که پرشین بلاگی هستید دعوت می کنم اول به آرامش بعدم به اینکه اسباب کشی کنید بیاید تو بلاگ اسکای که بتونیم مثل قبل برای همدیگه کامنت بزاریم. جون شما من حناق گرفتم اونقدر که اومدم وبلاگاتون اما نشد یه کلمه حرف بزنم.